دختر آسموني

روزهای آخر سال

                                         یه جورایی روزهای آخر سال با بقیه روزها فرق می کنن. انگار نوار  زمان رو  دور  تند گذاشتن.  کلی کار عقب افتاده که باید سر و سامون بگیره. کلی خرید انجام نشده و... روزهای آخر سال من رو یاد خونه تکونی های بچگی میندازه. تو اون شلوغ پلوغی خونه تکونی، کلی بازی و سر و صدا می کردیم.   بالای حجم کود شده رختخوابها که واسه دوختن ملافه ها وسط خونه بود چقد بپر بپر می کردیم.  وقتی که عروسک خاک خوردمون یا یکی از گم شده هامون از پشت یکی از کمدها پیدا می شد، چقد هیجان زده می شدیم . یادش بخیر ! موقع شستن فرشها که می شد  ما بچه ها دیگه سر از پا نمی شناختیم. فرشها که از کف اتاق جمع می شد تو اتاق خالی  کلی بازی می ...
20 اسفند 1391

بچه داری های دیروز

                                                تا حالا فکر کردین اگه این امکانات امروزی نبود چه طور باید بچه داری می کردین؟مثلا همین پوشک! بله همین پوشک که  فرت و فرت از پای بچه باز می کنی و میندازی توی سطل آشغال! تصور کن که یه روز خبری از این پوشک ها نبود. حتی فکر کردن بهش هم فاجعه است. اینکه مجبور بشی هر بار کهنه بچه رو عوض می کنی بشینی پای بساط تشت و لگن و هی بسابی و ... اوه خدای من. من موندم قدیمیا واقعا چه طور سه تا بچه قد و نیم قد رو بزرگ می کردن. اون موقع ها که خبری از پوشک نبود. اگه یه کم برگردیم به عقب تر خبری هم از آب گرم نبود. فکر کن مادر فداکار بعد از رفت و روب و آشپزی، وسط زمستون باید می رفت تو حیاط و رخت می شست ( اگه خیل...
9 اسفند 1391
1